ابوالحسن علی بن احمد خرقانیخَرَقانی، ابوالحسنعلی بن احمد بن جعفر، عارف و صوفی نامدار قرن چهارم و پنجم است. فهرست مندرجات۲ - آموختن قرآن به یکباره ۳ - آغاز سلوک ۴ - خانقاه خرقانی ۵ - ملاقاتهای خرقانی ۵.۱ - ملاقات ابوسعید ابوالخیر ۵.۲ - دیدار ابوالقاسم قُشَیری ۵.۳ - دیدار ابنسینا ۵.۴ - مناظره تخیلی ناصرخسرو ۵.۵ - ملاقات خرقانی با سلطان محمود غزنوی ۶ - همسر و فرزندان او ۷ - معروفترین شاگرد ۸ - تصوف خراسان ۹ - خلافت معنوی ۱۰ - نِسَب سلسله ۱۱ - درگذشت ۱۲ - طریقت و مشرب خرقانی ۱۳ - اندیشه خرقانی در الهیات ۱۴ - ویژگیهای خرقانی ۱۴.۱ - شخصیت ۱۴.۲ - سلوک ۱۴.۳ - تابع شریعت مصطفی ۱۴.۴ - طریقت ۱۵ - میراث صوفیانه خرقانی ۱۵.۱ - کتاب نورالعلوم ۱۵.۱.۱ - منتخب نورالعلوم ۱۵.۱.۲ - سبک نگارش نورالعلوم ۱۵.۲ - باقیمانده مقامات خرقانی ۱۶ - منبع اصیل برای سخنان و مقامات خرقانی ۱۷ - فهرست منابع ۱۸ - پانویس ۱۹ - منبع ۱ - تولدخرقانی در روستای خرقان نزدیک بسطام [۱]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۲۴۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۲]
یاقوت حموی، ذیل «خرقان».
و احتمالا در سال ۳۵۲ [۳]
سمعانی، ج۲، ص۳۴۷ـ ۳۴۸.
یا ۳۵۱ [۴]
احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۵۲۲، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۶ش.
به دنیا آمد. نام پدر او در برخی منابع [۵]
احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۵۲۲، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۶ش.
[۶]
خواندمیر، ج۲، ص۳۱۰.
[۷]
رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکره ریاضالعارفین، ج۱، ص۴۱، چاپ ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران ۱۳۸۵ش.
به پیروی از جامی ، [۸]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، ص۳۰۳، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش.
جعفر آمده [۹]
د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه.
که احتمالا از نوع نسبت دادن شخص به نیای پدری است.۲ - آموختن قرآن به یکبارهخاندان خرقانی از طبقهای فرودست بودند، لذا از احوال وی اطلاع زیادی در دست نیست. درباره نوجوانی او همینقدر میدانیم که به خربندگی، چراندن رمه و هیزمکشی اشتغال داشته [۱۰]
سمعانی، ج۲، ص۳۴۷.
و به قول خواجه عبداللّه انصاری، [۱۱]
عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۵۲۰ـ۵۲۱، چاپ محمدسرور مولایی، تهران ۱۳۸۶ش.
امّی باقیمانده است. در سخنان خرقانی نیز نشانههایی از این امّی بودن، از قبیل اشتباه در تلفظ عبارات شایع عربی و ردپای لهجه محلی وجود دارد. [۱۲]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۱۴ـ۱۱۵، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۳]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۲۴ـ۱۳۵، تهران ۱۳۸۴ش.
البته از برخی سخنان او [۱۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۷]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
برمیآید که با قرآن آشنایی داشته و شاید هم تا همین حد درس آموخته بوده است. از خود وی نیز نقل شده که با بیتوته بر مزار بایزید بسطامی ، یکباره قرآن را آموخته است. [۱۸]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۱ـ۶۶۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
لندلت نیز سواد این روستازاده عامی را حداکثر در همین حد، معقول دانسته است. [۱۹]
د. ایرانیکا، ذیل «ابوالحسن خرقانی».
اما اینکه خرقانی راسخ در علوم شریعت و از فضلا و فقهای روزگار محسوب شده، [۲۰]
نامه دانشوران ناصری، قم: دارالفکر، ج۱، ص۲۸۲، (۱۳۳۸ش).
[۲۱]
نامه دانشوران ناصری، قم: دارالفکر، ج۱، ص۲۸۴، (۱۳۳۸ش).
یا اغراق است یا به علوم باطنی و غیرکسبی وی اشاره دارد.۳ - آغاز سلوکبهطور کلی، آگاهی در باب زندگی خرقانی را باید با احتیاط از انبوه مقامات و اقوالی که در منابع و رسالات پراکنده صوفیه آمدهاست، که طبعآ از افراط و اشتباه بر کنار نیست، جستجو کرد. تقریبآ همه مقامهنویسان وی معتقدند سلوک خرقانی با زیارت و همت جستن از مزار بایزید در بسطام آغاز شده و از روحانیت وی تربیت یافتهاست. [۲۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۱ـ۶۶۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۲۳]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، ج۱، ص۳۰۳، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش.
۴ - خانقاه خرقانیاحتمالا خرقانی بهجز مدت کوتاهی که در خانقاه ابوالعباس قصاب آملی (در آمل طبرستان) رفتوآمد داشت، [۲۴]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۴۹ـ ۵۰، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
بقیه عمر را در کلاته خود در خرقان به سر برده است. [۲۵]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۱ـ۶۷۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
به نظر میرسد براثر تحمل سالها ریاضت و انزوا در خانقاه، [۲۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
شهرت معنوی خرقانی چنان خرقان و بسطام را درنوردید که مشاهیر آن روزگار به شوق زیارت و طلب همت، از راه دور به خانقاه وی میآمدند. [۲۷]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۲۴۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
۵ - ملاقاتهای خرقانی۵.۱ - ملاقات ابوسعید ابوالخیرملاقاتهای ابوسعید ابوالخیر (متوفی ۴۴۰) با خرقانی در خانقاه وی و احترام متقابل این دو به یکدیگر، با وجود اختلاف مشرب، با جزئیات در منابع و مقامات هر دو صوفی آمدهاست. [۲۸]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۲۴۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۲۹]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۱۳۶ـ۱۳۸، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۳۰]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۱۴۳ـ۱۴۴، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۳۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۳۲]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
با اینکه برای این دیدارها تاریخی ذکر نشده، گراهام [۳۳]
تری گراهام، «ابوسعیدبن ابیالخیر و مکتب خراسان»، ج۱، ص۲۵۳، در میراث تصوف، ویراستهی لئونارد لویزن، ترجمه مجدالدین کیوانی، ج ۱، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۴ش.
حدس زده ملاقاتی که در آن ابوسعید متحول شد، در حدود ۴۲۴ اتفاق افتاده است.۵.۲ - دیدار ابوالقاسم قُشَیریدیدار ابوالقاسم قُشَیری (متوفی ۴۶۵)، صوفی بزرگ و نامدار خراسان، با خرقانی از نظر تاریخی محتمل است اما وقوع آن در منابع صوفیان متناقض گزارش شده است. گزارش هجویری [۳۴]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۲۴۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
حاکی از آن است که قشیری خرقانی را ندیده و از او نقل میکند که با ورود به خرقان از هیبت خرقانی زبانش بند آمده و گویی از ولایت خود معزول شده است. گزارش یکی از مقامات خرقانی بهنام ذکر قطب السالکین [۳۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
نیز حاکی از آن است که قشیری همواره در حسرت دیدار خرقانی بوده است. اما بنابه گزارش یکی از افراد خاندان ابوسعید، ابوروح، [۳۶]
لطفاللّه بن ابیسعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ج۱، ص۹۸، چاپ محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
قشیری در راه حج به خرقان رسید و سه ماه مهمان خرقانی بود. در همین مدت، به اشارت خرقانی سفر مکه را به عزم آشتی با ابوسعید رها کرد و برای طلب رضای وی به نیشابور رفت.۵.۳ - دیدار ابنسیناهمچنین گفته شده سبب توجه ابنسینا (متوفی ۴۲۸) به عالم معنی و میل او از فلسفه به عرفان ، دیدار وی با خرقانی و مشاهده کرامتی از او بودهاست. [۳۷]
نامه دانشوران ناصری، قم: دارالفکر، ج۱، ص۲۸۷ـ۲۸۸، (۱۳۳۸ش).
البته این نقل که افسانهآمیز مینماید، در مقامات خرقانی بارها آمده و در تذکرههای ادبی نیز به آن اشاره شده است. [۳۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۳۹]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۴۰]
امین احمد رازی، هفت اقلیم، ج۲، ص۳۳۵، چاپ جواد فاضل، تهران (بیتا).
در روایت مولوی در مثنوی، [۴۱]
جلالالدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، دفتر۶، بیت ۲۰۴۴ به بعد، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران ۱۳۸۲ش.
بهجای ابنسینا، درویشی طالقانی به ملاقات خرقانی میرود و حدس زرینکوب [۴۲]
عبدالحسین زرینکوب، بحر در کوزه: نقد و تفسیر قصهها و تمثیلات مثنوی، ج۱، ص۱۴۴، تهران ۱۳۶۶ش.
آن است که از نظر مولوی به نظر نمیرسد حکیمی چون ابنسینا اهل سلوک و دیدار با صوفیان باشد. البته اصل این ملاقات نیز از نظر تاریخی محل تأمل است. [۴۳]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، مقدمه شفیعی کدکنی، ص۴۴ ـ ۴۶، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
دانشپژوه با توجه با گفتگوهای رد و بدل شده، این ملاقات را افسانه شمرده است. [۴۴]
ابنسینا، پاسخ ابنسینا به شیخ ابوسعید ابیالخیر، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۶، چاپ محمدتقی دانشپژوه، در فرهنگ ایران زمین، ج ۱ (۱۳۳۲ش).
بهعلاوه، ابنسینا در آثار خود هرگز اصول تصوف را کاملا به رسمیت نشناخته و در زندگی خویش نیز مشی صوفیان را دنبال نکرده است، ازاینرو، این باور که میل به عرفان در بوعلی محصول دیدار او با ابوسعید و خرقانی است، نادرست به نظر میرسد. [۴۵]
بدیعالزمان فروزانفر، مجموعه مقالات و اشعار استاد بدیعالزمان فروزانفر، ج۱، ص۳۰۷ـ۳۰۸، چاپ عنایتاللّه مجیدی، تهران ۱۳۵۱ش.
[۴۶]
بدیعالزمان فروزانفر، مجموعه مقالات و اشعار استاد بدیعالزمان فروزانفر، ج۱، ص۳۱۴، چاپ عنایتاللّه مجیدی، تهران ۱۳۵۱ش.
۵.۴ - مناظره تخیلی ناصرخسرودیدار و مناظره تخیلی ناصرخسرو (متوفی ۴۸۱) با خرقانی را نیز نخستین بار دولتشاه سمرقندی [۴۷]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۱۰۷ـ۱۰۹، چاپ فاطمه علاقه، تهران ۱۳۸۵ش.
نقل کرده است. در این نقل آمده که خرقانی در برابر حکیم قبادیانی حجیت عقل ناقص را رد کرد و با نشان دادن کرامتی، ناصرخسرو را سرسپرده خود ساخت. در برخی منابع دیگر نیز از ملاقات یا شاگردی ناصرخسرو نزد شاگردِ خرقانی سخن رفته است. [۴۸]
رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکره ریاضالعارفین، ج۱، ص۴۲، چاپ ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران ۱۳۸۵ش.
[۴۹]
خوانساری، ج۸، ص۱۶۲.
در حالی که ناصرخسرو چنانکه در سفرنامه [۵۰]
ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۴، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
آورده، سفر هفت ساله خود را در ۴۳۷، یعنی دوازده سال پس از وفات خرقانی، آغاز کرده است. [۵۱]
ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۱۳، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
۵.۵ - ملاقات خرقانی با سلطان محمود غزنویآنچه نسبتآ پذیرفتنی مینماید ملاقات خرقانی با سلطان محمود غزنوی (متوفی ۴۲۱) است که البته با اختلاف در جزئیات، علاوه بر منابع صوفیه، [۵۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۸ـ۶۷۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۵۳]
محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، ج۱، ص۱۱۱، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش.
[۵۴]
یحییبن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوصالآداب، ج۲، ص۱۱۷، ج :۲ فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش.
[۵۵]
احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۵۲ـ۲۵۳، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش.
در تاریخ بناکتی [۵۶]
داوود بن محمد بناکتی، تاریخ بناکتی = روضة اولیالالباب فی معرفةالتواریخ و الانساب، ج۱، ص۲۲۴ـ۲۲۶، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ش.
نیز آمده است. چون گفته شده حسن میمندی فرستاده سلطان محمود نزد خرقانی بوده، [۵۷]
احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۵۲ـ۲۵۳، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش.
احتمالا این ملاقات بین سالهای ۴۰۵ـ۴۱۷، زمان صدارت حسن میمندی، اتفاق افتاده است. [۵۸]
کریستین تورتل، شیخ ابوالحسن خرقانی: زندگی، ج۱، ص۲۴۱، احوال و اقوال، ترجمه ع روحبخشان، تهران ۱۳۸۶ش.
در این ملاقات تاریخی، خرقانی ابتدا در برابر سلطان محمود بیاعتنایی نشان میدهد و وقتی محمود در پیغامی خود را مصداق اولیالامر میخواند و اطاعت خود را به نص قرآن [۵۹]
نساء/سوره۴، آیه۵۹.
بر او لازم میشمارد، خرقانی پیام میدهد چندان به طاعت حق مشغول است که به طاعت رسول نمیرسد، چه جای اولیالامر . ناچار محمود به خانقاه وی میرود و در برابر مقام زهد خرقانی خضوع میورزد و پس از دیدن کرامت و شنیدن پندی از وی، با دعا و هدیه او به گرمی بدرقه میگردد. [۶۰]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۸ـ۶۷۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۶۱]
یحییبن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوصالآداب، ج۲، ص۱۱۷، ج :۲ فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش.
[۶۲]
محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، ج۱، ص۱۱۱، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش.
[۶۳]
احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۵۲ـ۲۵۳، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش.
۶ - همسر و فرزندان اواز همسر و فرزندان خرقانی نیز جز آگاهیهایی پراکنده و غیرقابل اعتماد، چیزی در دست نیست. بنابر گزارش مقامهنویسان، همسر وی که بیشتر در جریان دیدار خرقانی با ابنسینا از او یاد میشود، به ناسازگاری شهره بود. [۶۴]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۷ـ۶۶۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
از فرزندان خرقانی، ابوالقاسم در شب ازدواج به طرز مشکوکی به قتل رسید و احمد وقتی برای کسب علم به عراق میرفت، دچار راهزنان شد. [۶۵]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۱۳۵، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۶۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
اما هجویری [۶۷]
علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، ج۱، ص۲۶۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
احمد را یکی از مشایخ معاصر خویش و جانشین خرقانی معرفی کردهاست. گویا احمد پس از فوت خرقانی، در سلک مریدان ابوسعید ابوالخیر نیز بوده است. [۶۸]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۷، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۶۹]
عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۵۹، تهران ۱۳۶۳ش.
[۷۰]
د. ایرانیکا، ذیل «ابوالحسن خرقانی».
۷ - معروفترین شاگردمعروفترین شاگرد و مرید خرقانی، خواجهعبداللّه انصاری است که خرقانی را با وجود امّی بودن از منتهیان معرفت و مقام او را ختم ارشاد معنوی دانسته است. [۷۱]
عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۳۷۳ـ۳۷۴، چاپ محمدسرور مولایی، تهران ۱۳۸۶ش.
[۷۲]
عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۵۲۰ـ۵۲۱، چاپ محمدسرور مولایی، تهران ۱۳۸۶ش.
وی که عالمی حنبلی بود، پس از ملاقات با خرقانی به تصوف متمایل شد و خود را گنجی دانست که کلیدش به دست خرقانی بوده است. [۷۳]
عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۵۴۱ـ۵۴۲، چاپ محمدسرور مولایی، تهران ۱۳۸۶ش.
[۷۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
۸ - تصوف خراساندر قرن پنجم، نیشابور خاستگاه مشایخی بود که جذبه و همت ایشان در هالهای از قدسیتی خردگرایانه، صوفیان اطراف را که در روستای زادگاه خود بهسر میبردند، تحت سیطره معنوی خود داشت. این تیره از صوفیان را باید سرچشمه «تصوف خراسان » دانست. از چهرههای نامآور این جریان باید از بایزید بسطامی ، خواجهعبداللّه انصاری، ابوالحسن خرقانی، ابوالعباس قصاب آملی و شیخاحمد جام ژندهپیل نام برد که به «پیران خراسان» شهرهاند. سهروردی [۷۵]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخاشراق، ج۱، ص۵۰۳، ج ۱، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
نیز که خرقانی را پس از حلاج و بایزید در سلسلهای با عنوان «خسروانیان» قرار داده، احتمالا بر این باور بودهاست که اینان تصوف خراسان یا همان طریقت اهل سکر را از یک منبع ایرانیِ پیش از اسلام گرفتهاند. از ویژگیهای این تصوف، طلب همت و ارشاد بلکه خلافت بیواسطه از پیران پیشین به شیوه غایبانه است. درباره خرقانی هم گفته میشود بایزید از روی فراست، سالها پیش از به دنیا آمدن خرقانی با شنیدن بوی او از جانب خرقان، مژده زادنش را داده و خلافت خود را بدو واگذار کرده است. [۷۶]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۷۷]
محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، ج۱، ص۱۱۷، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش.
[۷۸]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، ج۱، ص۳۰۳، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش.
۹ - خلافت معنویبدینترتیب، خلافت معنوی بایزید بسطامی با یک قرن فاصله، بیواسطه از آنِ خرقانی است. البته صوفیان فراتر رفته و مدعی شدهاند که بایزید نیز در سلوک خود تحت تأثیر خرقانی بوده، دائمآ از باطن وی مدد میجسته و در گفتارش او را به درجاتی بر خود مقدّم میداشته است. [۷۹]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۱ـ۶۶۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۸۰]
جلالالدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بیت۱۸۰۲ـ۱۸۳۶، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران ۱۳۸۲ش.
اینگونه خلافت غیررسمی را که بدون درک صحت و اِسناد خرقه است، باید نوعی رابطه اویسی دانست؛ [۸۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۸۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
ابوعلی فارمَدی (متوفی ۴۷۷) نیز که خرقانی را سرحلقه خواجگان خراسانی معرفی میکند، به شیوه اویسی، نسب سلسله خود را به ابوالقاسم قشیری میرساند، با اینکه احتمالا هرگز خرقانی و قشیری را ندیده است. [۸۳]
محمد بن محمد پارسا، قدسیه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۱۰، چاپ احمد طاهریعراقی، تهران ۱۳۵۴ش.
۱۰ - نِسَب سلسلهنقشبندیه نیز یکی از نِسَب سلسله خود را از طریق فارمدی به بایزید و خرقانی و از آنجا به امام جعفر صادق علیهالسلام رساندهاند. [۸۴]
محمد بن محمد پارسا، قدسیه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۱۰، چاپ احمد طاهریعراقی، تهران ۱۳۵۴ش.
[۸۵]
محمد بن محمد پارسا، قدسیه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۱۲، چاپ احمد طاهریعراقی، تهران ۱۳۵۴ش.
[۸۶]
محمد بن محمد پارسا، قدسیه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۱۲۰ـ۱۲۹، چاپ احمد طاهریعراقی، تهران ۱۳۵۴ش.
در واقع نقشبندیه بیهیچ قرینه و سندی، ارادت خرقانی به بایزید را مانند سرسپردگی بایزید به امام صادق علیهالسلام، رابطهای اویسی تلقی کردند. [۸۷]
محمد بن محمد پارسا، قدسیه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۱۲۰ـ۱۲۹، چاپ احمد طاهریعراقی، تهران ۱۳۵۴ش.
از سوی دیگر، انصاری [۸۸]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، ج۱، ص۳۷۲، چاپ محمدسرور مولایی، تهران ۱۳۸۶ش.
تلویحآ اشاره دارد که ابوالعباس قصاب آملی، مرشد بزرگ طبرستان و پیرابوسعید ابوالخیر، خرقانی را جانشین خود قرار داده و پیشگویی کرده است که «این بازارک ما با خرقانی افتد». رشیدالدین میبدی [۸۹]
احمد بن محمد میبدی، کشفالاسرار و عدةالابرار، ج۲، ص۵۶۳، چاپ علیاصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ش.
نیز تصریح دارد قصاب در آمل پیش از مرگ ، خرقانی را به جانشینی خود برگزیده است. اما خاندان بوسعید [۹۰]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۳۸، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۹۱]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۴۴ـ۴۵، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
مدعی بودند بوسعید سالی در آمل تحت تربیت مستقیم قصاب قرار داشته و از او خرقه گرفته است. [۹۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۸۰۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
همچنین گفته شده ابوعبداللّه محمد داستانی (متوفی ۴۱۷)، شیخ طیفوریه در بسطام، با خرقانی کشمکش داشته است. سبب این اختلاف به روشنی معلوم نیست. بنابر گزارش محمد بن منور، [۹۳]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۴۹ـ۵۰، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
قصاب آملی به عنوان داور در نزاع میان این دو بر سر اصالت قبض یا بسط در تصوف، موضع بیطرفانهای اتخاذ کرد. لندلت اصل این نزاع را بر سر میراث روحانی بایزید دانسته است. البته رقابت بین ابوعبداللّه داستانی، که نسبش به بایزید میرسد، با خرقانی که خود را ظهور دوباره بایزید و مرید غایبانه وی میدانست، بعید نیست. به هر حال، خرقانی چنانکه خود وی تأکید میورزید، از قید سلسله و خرقه رسمی از مشایخ آزاد بوده است. لندلت نیز پیوستن خرقانی به تصوف رسمی را تاحدودی مشکوک خوانده است.۱۱ - درگذشتخرقانی در عاشورای ۴۲۵ از دنیا رفت و در خرقان به خاک سپرده شد. [۹۴]
سمعانی، ج۲، ص۳۴۷ـ۳۴۸.
گفته شده که آرزوی وی دفن در بسطام، در جوار مقبره بایزید بوده است. [۹۵]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۱۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
ابنبطوطه [۹۶]
ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، ج۱، ص۴۳۳، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵.
نیز در بسطام بر سر مزار خرقانی حاضر شده است. اما قزوینی در آثارالبلاد [۹۷]
زکریا بن محمد قزوینی، آثارالبلاد و اخبارالعباد، ص۳۶۳، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
مدفن خرقانی را در همان خرقان میداند. اخیرآ نیز آرامگاهی منسوب به خرقانی در روستای قلعهنو خرقان، بازشناسی و احیا شده است، در حالیکه احتمالا بنای این بقعه به پیش از دوره مغول نمیرسد. در تاریخ مغول نشانههایی از ارادت ایلخانان مغول به پیران خراسان وجود دارد از جمله اینکه غازانخان (حک: ۶۹۴ـ۷۰۳)، پس از زیارت مرقد امام رضا علیهالسلام بر سر مزار خرقانی، بایزید و بوسعید حاضر میشد، [۹۸]
رشیدالدین فضلاللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانخانی: داستان غازانخان، ج۱، ص۲۰۸، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
ازاینرو، بعید نیست بنای بقعه خرقانی متعلق به همین دوره باشد. [۹۹]
عبدالرفیع حقیقت، تاریخ قومس، ج۱، ص۳۳۴ـ۳۴۵، تهران ۱۳۶۲ش.
۱۲ - طریقت و مشرب خرقانیبیگمان خرقانی به عنوان یک صوفی در حلقه تصوف خراسان، با اقران خود، خواجه عبداللّه انصاری و بوسعید، مشابهت دارد. با این همه، تصوف وی با مسلک رایج بین صوفیان تفاوتهایی منحصر بهفرد دارد. او به گفته خود، اهل مرید گرفتن نبوده، استاد نداشته و استادش خدا بوده است؛ [۱۰۰]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۰۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
همچنین به هیچ نظام خانقاهی و سلسله طریقتی وابسته نبوده است زیرا باور داشته که «از خرقه کسی مرد نگردد». [۱۰۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
وی از میان صوفیان پیش از خود نیز، تنها به بایزید آنهم با همت طلبیدن از روح وی، چنانکه آمد، ارادت میورزیده است. خرقانی کرامات صوفیان را نیز منزل اول بنده به خداوند میداند. [۱۰۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۷، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۰۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
معیشت خرقانی، برخلاف دیگر صوفیان، از کشاورزی در روستا تأمین میشد. وی در کنار علم و عبادت ، سومین راه به خدا را در « بیل و دشت » میدانست و به دید او داشتن حرفه برای کسب روزی حلال برای صوفی ضروری بود. [۱۰۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۰۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۰۷]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
خانقاه او که بیشتر رباط مسافران و سرپناه غریبان بود تا زاویه ریاضت درویشان، از کسب و کار خود وی اداره میشد نه از فتوح صوفیان و وقف و نذر مریدان؛ چنانکه نان و جامه به نیت مهمان آماده میکرد و خود به طفیل ایشان روزی میبرد. [۱۰۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۰۹]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۱۰]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۱۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
از سوی دیگر، از آنچه به مال سلطانی منسوب بود به شدت پرهیز داشت و ندیدن سلطانیان را نیز سودی بزرگ میشمرد. [۱۱۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۷، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۱۳]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
ازاینرو، مشرب خرقانی را به عرفان عملی نزدیکتر باید دانست تا تصوف اصطلاحی.۱۳ - اندیشه خرقانی در الهیاتکلان اندیشه خرقانی در الهیات، فنا و نیستی است. [۱۱۴]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۱۵]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۱۶]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۷ـ۷۱۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
در تاریخ تصوف، مراد صوفیان از فنا دو معناست: وحدت ذاتی با حق؛ و محو صفات رذیله اخلاقی [۱۱۷]
رینولد الین نیکلسون، پیدایش و سیر تصوف، ج۱، ص۱۵۵، ترجمه محمدباقر معین، تهران ۱۳۵۷ش.
و خرقانی با آنکه از فنای محض بسیار دم میزند و نیستی بنده را اسم اعظم حق میداند، [۱۱۸]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۱۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
بهفنای صفات بشری و تحقق به صفات الهی نظر داشته است نه به وحدت ذاتی با حق. حتی مهمترین شطح وی «الصوفی غیرُمخلوقٍ»، به تفسیر خود وی دو معنی دارد: یکی آنکه صوفی از صفات خلق پاک و به صفت حق متحقق است و دیگر اینکه صوفی از عالم امرست نه خلق. [۱۱۹]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۲۰]
محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۲۵۶ـ۲۵۷، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۱۲۱]
احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، چهل مجلس، ج۱، ص۲۳۲، یا، رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبالشاهبن سابق سجستانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۶ش.
ازاینرو، سخن مشهور خرقانی، «صوفی آن بود که نبود» [۱۲۲]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، ج۱، ص۳۰۴، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش.
یا سخن دیگرش از قول خدا، «صوفی من نیافریدهام» [۱۲۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
و کلماتی از این دست [۱۲۴]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۱ـ۷۰۹، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
هرچند بهظاهر حاکی از وحدت با حق و فنای محض است، به دو معنای پیشگفته یا معانی دیگری که در دیگر کلمات او آمده، مانند اتصاف به صفات الهی، [۱۲۵]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۲۶]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۱۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
قابل تأویل است. همچنین اگر در جایی خود را مصطفی و خدای وقت دانسته، [۱۲۷]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
در سخنی دیگر، خاضعانه بین ربوبیت و عبودیت مرزی قائل شده یا دیدار حق را در نادیدن خود دانسته است. [۱۲۸]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۲۹]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۲ـ۶۸۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۳۰]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۹، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۳۱]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
خرقانی معرفت حق را نیز صنع الهی و عقل را در دلالت بدان عاطل میداند. کلمات او در این باب و در باب تقدم اراده حق بر اراده بنده و نیز آنچه به برهان صدیقین معروف شده، هم متعدد است هم صریح . [۱۳۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۰، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۳۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۳۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۳۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۳۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
۱۴ - ویژگیهای خرقانییکی از برجستهترین ویژگیهای خرقانی در اینگونه سخنان، لحن بیپروای اوست. عطار [۱۳۷]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
نیز وی را چنین وصف کرده است: «در حضرت، آشناییِ عظیم داشت و در گستاخی کرّ و فرّی داشت که صفت نتوان کرد». البته لغت «گستاخ» در متون قدیم به معنای «صمیمی و خودمانی» نیز آمده است [۱۳۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۵۷، تهران ۱۳۸۴ش.
و شاید شایستهتر باشد گستاخیهای خرقانی را از روی صمیمیت بدانیم نه دلیری با حق. [۱۳۹]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۴۰]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۴۱]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۵ـ۶۸۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
این بیباکی به گونههای دیگری نیز در کلام وی نمود یافته است. گاه بیپروا میگوید خدا را در صحبتِ خری یافتم، یعنی در زمان خربندگی یا به سبب خربندگی خدا را شناختم؛ [۱۴۲]
سمعانی، ج۲، ص۳۴۷.
و گاه در نیایشی صمیمانه خدا را بوالحسنِ خود بلکه بوالحسن بوالحسن میخواند. [۱۴۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۴۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
از این فراتر، خدا را به فنا کردن دوزخ و بهشت و پرده برگرفتن از رحمت وی تهدید میکند. [۱۴۵]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
یک بار هم به کُشتی گرفتن خود با خدا اشاره دارد. [۱۴۶]
روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۱۸۱، چاپ هانریکوربن، تهران ۱۳۶۰ش.
نوع دیگر این گستاخی، ادعای گفتگوی صریح و بیواسطه با خداوند یا داشتن «وحی القلوب» است. [۱۴۷]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۲ـ۶۷۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۴۸]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۹ـ۶۸۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
در این موارد شاید تنها این توجیه پذیرفتنی باشد که اینگونه نقلها در اصل رؤیاهای خرقانی بوده که بعدها عبارتی مانند «در خواب دیدم» از آغاز آنها افتاده است. زیرا در برخی موارد صراحتآ گفتگو با خدا را در عالم رؤیا گزارش کرده است. [۱۴۹]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۱۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
۱۴.۱ - شخصیتکلید شخصیت خرقانی در حوزه عمل را باید در انساندوستی مطلق وی دانست. مشهورترین سخن او که گویند بر سردرِ خانقاهش نوشته بود، «هر که در این خانقاه آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید که آنکه بر درگاه حق به جانی ارزد البته در سرای بوالحسن به نانی ارزد»، هرچند در هیچ منبع معتبری از اقوال و مقامات وی نیامده، از روحیهای انسانگرایانه خبر میدهد. این شیوه تاحدی افراطی، در بیانات دیگر وی آمده است تا جایی که رگههایی از ملامتیگری در آن دیده میشود. [۱۵۰]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۹، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۵۱]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
در نظر او نه فقط هر که را «قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است»، [۱۵۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
بلکه آرزو دارد بهجای مردمان مرگ را بچشد تا کسی نمیرد و بهجای ایشان محاسبه گردد و به دوزخ رود تا خلق به سلامت مانند. [۱۵۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۵۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
وی به شیوه ملامتیه با خلق صلح کل کرده و با نفس خود در جنگ دائم بوده است. [۱۵۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
۱۴.۲ - سلوکازاینرو، به نظر میرسد سلوک خرقانی به جریان ملامتیه خراسان نیز شباهت داشته یا متمایل بوده است. همچنین با توجه به این اقوال که وی لقب صوفی را بر خود نمیپسندد، خود را صوفی نمیخواند، لقب «جوانمرد» را به جای «صوفی» درباره خود بهکار میبرد، صحبت جوانمردان و دوستی با آنان را صحبت و دوستی با حق میداند، جوانمردان را صاحبان علم باطن و طاعت را با انکار جوانمردان بیوزن میانگارد، [۱۵۶]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۵۷]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۵۸]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۵۹]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
میتوان او را از سرچشمههای فتوت بهشمار آورد. در بیان و احوال او نیز توصیف جوانمردی و آداب آن را به روشنی میتوان جست، از جمله بینیازی از خلق و نیازمندی به حق، سخاوت و شفقت بر خلق، فعل خود را نادیدن و به نور معاینه حق را دیدن. [۱۶۰]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۶۱]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
وی رسول اکرم را نیز صاحب صفات جوانمردان میشناسد. [۱۶۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
۱۴.۳ - تابع شریعت مصطفیخرقانی خود را تابع شریعت مصطفی میداند [۱۶۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۶۴]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
و در باب هدایتگری و پاکی آن حضرت با نهایت خضوع سخن میگوید. [۱۶۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، ش۸۳۸، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
ازاینرو، اگرچه به این سخن وی که «اللّه از میان جان و صلوات محمد علیهالسلام از بُنگوش» [۱۶۶]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
ایراد وارد شده، [۱۶۷]
ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۳۸۱، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
سخنی از سر «غیرت بر نام حق» تفسیر شدهاست. [۱۶۸]
عبدالکریم بن هوازن قشیری، ترجمه رساله قشیریه، ج۱، ص۴۲۵، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۱ش.
[۱۶۹]
عبداللّه بن محمد عینالقضاة، تمهیدات، ج۱، ص۳۱۷ـ۳۱۸، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ش).
[۱۷۰]
عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۵۸، تهران ۱۳۶۳ش.
با اینهمه، در سخنان خرقانی نیز مواردی یافت میشود که به نظر میرسد، به سنّت صوفیان، به احکام شریعت چندان پایبندی نشان داده نشده است. در اینگونه موارد معمولا کلام او در مقام مقایسه فریضهای ظاهری با کرامت انسانی و خدمت به انسانها یا مقایسه آن با یاد حق و فنای در او بوده است. [۱۷۱]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۹ـ۶۹۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۷۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
چنانکه بوسعید را از حج منصرف میکند زیرا انسان را باید آنچنان قدری باشد که کعبه به طواف او بیاید. [۱۷۳]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
همچنین به کسی که در طلب خدا به حجاز میرفت، میگوید رسول خدا گفت به طلب علم تا چین روید نه به طلب خدا [۱۷۴]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
یا میگوید هر جا صحبت با حق دست دهد کعبه است [۱۷۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
یا آنکه میگوید کسانی به تفسیر قرآن مشغول بودهاند جوانمردان به تفسیر خود. [۱۷۶]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۹، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
۱۴.۴ - طریقتخرقانی در طریقت، نقطه مقابل ابوسعید بود و با انبساط و سماع میانهای نداشته است. [۱۷۷]
عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۵۹، تهران ۱۳۶۳ش.
با آنکه این دو صوفی، در حلقه ارادت ابوالعباس قصاب یکدیگر را شناخته و از آن پس باهم صحبت و مراوده داشتهاند، بررسی احوال و سخنان آنان نشان میدهد طریقت خرقانی برخلاف ابوسعید، متمایل به قبض و اندوه بوده است [۱۷۸]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۶۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۷۹]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
ازاینرو، فتوت نیز در مشرب خرقانی اندکی آمیخته به ملامتیگری مینماید. او نصیب جوانمردان را اندوه میداند، [۱۸۰]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
اندوه از آنکه جوانمرد میخواهد خدا را آنچنانکه سزوار اوست یاد کند، ولی خود را ناتوان میبیند. [۱۸۱]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۷۰۴ـ۷۰۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
او از «درد» نیز به حرمت یاد میکند و آن را نشانه معرفت میداند. [۱۸۲]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۹۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
احتمالا عطار نیشابوری که دردمندی کلید واژه طریقت اوست، متأثر از پیران خراسان بهویژه خرقانی بوده است.۱۵ - میراث صوفیانه خرقانیزبان خرقانی ساده و شفاف و بعضآ به لهجه ناحیه قومس است. بسیاری از جملات وی به شعری مهآلود میماند که تفسیر منظم و معقولی را برنمیتابد و احتمالا از تجارب روحی او نشئت گرفته است. نظیر این کلمات فقط در آثار روزبهان بقلی و عینالقضاة دیده میشود و البته خرقانی در این شیوه بر هر دو تقدم دارد. [۱۸۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۷۵ـ۶۷۷، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۸۴]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۶۸۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
[۱۸۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۸۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
پارهای دیگر از کلمات وی از فرط سادگی موزون مینماید و نمونه اعلای فصاحت در نثر است. [۱۸۷]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۸۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۸۹]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
شگفت آنکه در یکی از عبارات وی، «عارفان درویش صاحب درد را/ پادشا خوانند و گر ناپیش نیست» [۱۹۰]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۳۳، تهران ۱۳۸۴ش.
«ناپیش» اگر «نانیش» خوانده شود عینآ یک بیت از غزل سعدی است. [۱۹۱]
مصلحالدین بن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی، ج۱، ص۴۵۵، بیت۵، چاپ محمدعلی فروغی، تهران ۱۳۶۳ش.
در این باره شبهه توارد تقریبآ منتفی است و باید گفت سعدی حدود سه قرن پس از خرقانی، با شعرِ به نثر نوشته خرقانی آشنا بوده است. اما محققان به سبب بدخوانی نسخه و بدون توجه به شعر سعدی، از تصحیح و فهم کلام خرقانی به کلی بازمانده و درباره عبارت فوقاحتمالات عجیبی دادهاند. [۱۹۲]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۳۳، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۹۳]
احمد مدنی، «تأملاتی بر کتاب نوشته بر دریا»، ج۱، ص۱۳۳، نقد و بررسی کتاب تهران، ش ۱۸ (اسفند ۱۳۸۵).
گونه دیگر از گفتار خرقانی، دقیقآ یا با کمی اختلاف، برگردان حدیث یا آیهای است و این نشان میدهد وی با اینگونه معارف دستکم از طریق شنیدن آشنایی داشته است. [۱۹۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۹۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۹۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۹۷]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۹۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۱۹۹]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۰۰]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
۱۵.۱ - کتاب نورالعلومخرقانی امّی بود، لذا هیچ نوشته و کتابی را نمیتوان به او نسبت داد و کتاب نورالعلوم که از قدیم به وی منسوب بوده است، به نظر نمیرسد انشای خرقانی باشد. [۲۰۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۰۵، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۰۲]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۲۴ـ۳۲۵، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
این اثر که صورت اصلی آن مفصّلتر بوده، احتمالا گردآورده یکی از مریدان یا نزدیکان خرقانی است و یکی از نسخههای آن، دستمایه نگارش مقامات خرقانی توسط دیگران از جمله عطار نیشابوری بوده است. [۲۰۳]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۸۵، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
[۲۰۴]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۲۴، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
[۲۰۵]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۲۶ـ۳۲۷، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
[۲۰۶]
کریستین تورتل، شیخ ابوالحسن خرقانی: زندگی، ج۱، ص۴ـ۵، احوال و اقوال، ترجمه ع روحبخشان، تهران ۱۳۸۶ش.
به گفته شفیعی کدکنی [۲۰۷]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۰۶ـ۱۰۷، تهران ۱۳۸۴ش.
فقط گزیدهای از نورالعلوم با عنوان المنتخب من کتاب نورالعلوم من کلام الشیخ ابیالحسنالخرقانی رحمةاللّهعلیه در دست است و از این نسخه منحصر به فردِ متعلق به کتابخانه موزه بریتانیا، زمان تألیف آن به دست نمیآید، اما کتابت آن به وسیله محمود بن علی بن سلمه، که کاتب بوده نه مؤلف، در ۶۹۸ مسلّم است. کتاب بدون خطبه مرسوم آغاز شده است و ده باب ناهماهنگ دارد. بابهای چهار و پنج و هفت بسیار کوتاه و باب سوم به کلی افتاده است و باب ششم دو جمله بیشتر نیست. ازاینرو، بیشتر مینماید مؤلف گزیدهای شخصی و نامنظم از نورالعلوم را برای خود فراهم آورده است. با اینهمه، فواید جنبی این اثر قابل ملاحظه است. باب پنجم که به نیایشهای موزون خرقانی اختصاص دارد، ممکن است منشأ مناجاتهای خواجهعبداللّه انصاری باشد و باب نهم که دربردارنده منقولات و کراماتی از صوفیه، به ویژه بایزید است، منبعی برای تحقیق در مقامات وی به شمار میاید. [۲۰۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۳۳۷ـ۳۸۰، تهران ۱۳۸۴ش.
۱۵.۱.۱ - منتخب نورالعلومنخستین تصحیح منتخب نورالعلوم را برتلس در ۱۳۰۸ش/ ۱۹۲۹ انجام داده است که همراه با مقدمه، توضیحات و ترجمه به روسی، ابتدا در مجله ایران منتشر شد. [۲۰۹]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۰۷ـ۱۰۸، تهران ۱۳۸۴ش.
سپس در مجموعه تحقیقات برتلس در باب تصوف با عنوان تصوف و ادبیات تصوف [۲۱۰]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۲۹ـ۳۶۶، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
و با ترجمه فارسی سیروس ایزدی در ۱۳۵۶ش بهچاپ رسید. پس از برتلس این اثر چندبار دیگر تصحیح و چاپ شد، از جمله مجتبی مینوی در ۱۳۵۴ش با تصحیحی دوباره در حل مشکلات متن کوشید. [۲۱۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۰۹، تهران ۱۳۸۴ش.
کریستین تورتل نیز با اضافات و تحقیقاتی مفید بار دیگر در تصحیح منتخب نورالعلوم کوشید و ترجمه تصحیح او در ۱۳۷۸ش در تهران منتشر شد. تصحیح نهایی این اثر با دقتی زبانشناختی در گویش اصلی متن و مقایسه آن با روایات مشابه در دیگر مقامات خرقانی به همت شفیعیکدکنی در ۱۳۸۴ش ارائه گردیده است.۱۵.۱.۲ - سبک نگارش نورالعلومسبک نگارش نورالعلوم به نثر قرن پنجم و ششم میماند [۲۱۲]
محمدتقی بهار، سبکشناسی، ج۲، ص۲۲۷، یا، تاریخ تطور نثر فارسی، تهران (۱۳۲۱ش).
[۲۱۳]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۲۶، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
و پیداست که اصل کتاب، مواعظ و گفتارهای شفاهی خرقانی بوده که مریدان از روی حافظه و بدون ذکر جزئیات به همان لهجه و شیوه خطابی، آنها را یادداشت کردهاند. [۲۱۴]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۸۵، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
[۲۱۵]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۲۴ـ۳۲۵، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
[۲۱۶]
محمدتقی بهار، سبکشناسی، ج۲، ص۲۲۶ـ ۲۲۷ که در فارسی بودن اصل این کتاب شک کرده است، یا، تاریخ تطور نثر فارسی، تهران (۱۳۲۱ش).
درباره متن نورالعلوم از دیدگاه زبان، نحو و بلاغت ارزیابیهای متفاوتی وجود دارد؛ چنانکه لفظ و معنای آنگاه گسسته و پریشان، و گاه ژرف و منسجم ارزیابی شده است. [۲۱۷]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۱۷ـ۳۲۱، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
[۲۱۸]
فریدون اعوانی، «سبک نگارش نورالعلوم از دیدگاه دستوری و زبانشناختی: تحلیل و بررسی زبانشناختی پیرامون اثر عرفانی شیخخرقان»، ج۱، ص۴۵ـ۴۹، فرهنگ قومس، سال ۴، ش ۱ (بهار ۱۳۷۹).
[۲۱۹]
ابوالقاسم رحیمی، «تحلیل زیباشناسانه نورالعلوم خرقانی»، ج۱، ص۱۳۳ـ۱۵۳، فرهنگ قومس، سال ۴، ش ۱ (بهار ۱۳۷۹).
۱۵.۲ - باقیمانده مقامات خرقانیمنبع مهم دیگر برای تحقق در آثار و احوال خرقانی، بخش ۷۹ تذکرةالاولیاء با عنوان «ذکر شیخابوالحسن خرقانی» است. این بخش، که در نسخههای مختلف تذکره با تفاوت بسیار آمده، به همراه منتخب نورالعلوم و دیگر نوشتههای پراکنده صوفیانه در باب خرقانی، احتمالا باقیمانده مقامات خرقانی است که در روزگار وی، پیروانش آن را تدوین کردهاند. [۲۲۰]
کریستین تورتل، شیخ ابوالحسن خرقانی: زندگی، ج۱، ص۲۳۹، احوال و اقوال، ترجمه ع روحبخشان، تهران ۱۳۸۶ش.
[۲۲۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۲۴ـ۲۵، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۲۲]
یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۲۴، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش.
زبان این روایات را به دلیل نامأنوس بودن لهجه محلی قومس، [۲۲۳]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۲۴]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۲۵]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۲۶]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۲۱ـ۱۳۵، تهران ۱۳۸۴ش.
در دورههای بعد، کاتبان و مقامهنویسان متأخر تغییر بسیار داده و کاملا امروزی کردهاند؛ [۲۲۷]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۹۵، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۲۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۰۴ـ۱۰۵، تهران ۱۳۸۴ش.
ازاینرو، گاهی از یک عبارت یا حکایت، روایتهای متعدد با تفاوت در گویش و نحو زبان در دست است [۲۲۹]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۳۰]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش.
و البته روایت اصیل را در متنهایی با لهجه محلی باید جست.۱۶ - منبع اصیل برای سخنان و مقامات خرقانیاصالت بخش «ذکر شیخابوالحسن خرقانی» در تذکره، که نسبت به دیگر بخشهای آن کتاب بهگونهای غیرعادی تفصیل دارد و نخستین بار نیکلسن آن را جزء ملحقات تذکره آورده، از دیرباز مشکوک مینموده است، [۲۳۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۹۹ـ۱۰۰، تهران ۱۳۸۴ش.
[۲۳۲]
کریستین تورتل، شیخ ابوالحسن خرقانی: زندگی، ج۱، ص۲۲۸ـ۲۳۹ که در پی اثبات انتساب ملحقات تذکره به عطار است، احوال و اقوال، ترجمه ع روحبخشان، تهران ۱۳۸۶ش.
از سوی دیگر، همین بخش در نسخهای دیگر از تذکره (متعلق به کتابخانه گنجبخش پاکستان)، با تفاوت بسیار در کمیّت و کیفیت و در پارهای موارد با حفظ لهجه قومسی آمده است و به نظر میرسد منبعی اصیل برای تصحیح و تکمیل سخنان و مقامات خرقانی باشد. [۲۳۳]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۱۰۴ـ۱۰۵، تهران ۱۳۸۴ش.
شفیعیکدکنی این دو روایت از تذکره را به همراه منتخب نورالعلوم و رساله کوچک دیگری در مقامات خرقانی با عنوان ذکر قطبالسالکین ابوالحسن خرقانی که در قرن نهم کتابت شده و نیز اقوال پراکنده درباره خرقانی در منابع تاریخی و صوفیانه، یکجا تصحیح و باعنوان نوشته بر دریا در ۱۳۸۴ش منتشر شده است.جز اینها، چند رباعی منسوب به خرقانی در تذکرههای ادبی آمده است [۲۳۴]
امین احمد رازی، هفت اقلیم، ج۲، ص۳۳۵، چاپ جواد فاضل، تهران (بیتا).
[۲۳۵]
لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی، آتشکده آذر، ج۱، ص۲۶۰ـ۲۶۱، چاپ حسنسادات ناصری، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ش.
[۲۳۶]
رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکره ریاضالعارفین، ج۱، ص۴۲، چاپ ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران ۱۳۸۵ش.
که به دلایل سبکْشناختی تقریبآ قطعی است که از وی نیست. برخی از شطحهای معروف خرقانی، بحثانگیز و معرکهآرا بوده است از جمله عبارت «الصوفی غیرُمخلوقٍ» که مهمترین شرح آن از نجمالدین رازی معروف به دایه (متوفی ۶۴۵) است با عنوانِ رسالة العاشق الی المعشوق فی شرح قول من قال «الصوفی غیرمخلوق». [۲۳۷]
کریستین تورتل، شیخ ابوالحسن خرقانی: زندگی، ج۱، ص۲۱۴ـ۲۲۶، احوال و اقوال، ترجمه ع روحبخشان، تهران ۱۳۸۶ش.
[۲۳۸]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۴۳۹ـ ۴۸۱، تهران ۱۳۸۴ش.
شطح بحثانگیز دیگر، «انا اَقَّلُ مِنْ رَبّی بِسَنَتَیْنِ»، منسوب به خاقانی است و عینالقضاة، [۲۳۹]
عبداللّه بن محمد عینالقضاة، تمهیدات، ج۱، ص۱۲۹، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ش).
عراقی و جامی، [۲۴۰]
عبدالرحمان بن احمد جامی، اشعةاللمعات فی شرحاللمعات، ص۱۱۴، در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ش).
به ایجاز آن را شرح کردهاند.تعدادی رساله و نسخه خطی (بيشتر از نوع فتوتنامه) نیز به خرقانی منسوب است که البته به نظر نمیرسد از او باشد. [۲۴۱]
نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۱، ص۸۲ـ۸۵، تهران ۱۳۸۴ش.
۱۷ - فهرست منابع(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی، آتشکده آذر، چاپ حسنسادات ناصری، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ش. (۲) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵. (۳) ابنجوزی، تلبیس ابلیس، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷. (۴) ابنسینا، پاسخ ابنسینا به شیخ ابوسعید ابیالخیر، چاپ محمدتقی دانشپژوه، در فرهنگ ایران زمین، ج ۱ (۱۳۳۲ش). (۵) لطفاللّه بن ابیسعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، چاپ محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران ۱۳۶۶ش. (۶) فریدون اعوانی، «سبک نگارش نورالعلوم از دیدگاه دستوری و زبانشناختی: تحلیل و بررسی زبانشناختی پیرامون اثر عرفانی شیخخرقان»، فرهنگ قومس، سال ۴، ش ۱ (بهار ۱۳۷۹). (۷) احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش. (۸) امین احمد رازی، هفت اقلیم، چاپ جواد فاضل، تهران (بیتا). (۹) عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، چاپ محمدسرور مولایی، تهران ۱۳۸۶ش. (۱۰) یحییبن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوصالآداب، ج :۲ فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش. (۱۱) یوگنی ادواردوویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ش. (۱۲) داوود بن محمد بناکتی، تاریخ بناکتی = روضة اولیالالباب فی معرفةالتواریخ و الانساب، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ش. (۱۳) محمدتقی بهار، سبکشناسی، یا، تاریخ تطور نثر فارسی، تهران (۱۳۲۱ش). (۱۴) محمد بن محمد پارسا، قدسیه: کلمات بهاءالدین نقشبند، چاپ احمد طاهریعراقی، تهران ۱۳۵۴ش. (۱۵) کریستین تورتل، شیخ ابوالحسن خرقانی: زندگی، احوال و اقوال، ترجمه ع روحبخشان، تهران ۱۳۸۶ش. (۱۶) عبدالرحمان بن احمد جامی، اشعةاللمعات فی شرحاللمعات، در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ش). (۱۷) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش. (۱۸) عبدالرفیع حقیقت، تاریخ قومس، تهران ۱۳۶۲ش. (۱۹) احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۶ش. (۲۰) خواندمیر. (۲۱) خوانساری. (۲۲) دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، چاپ فاطمه علاقه، تهران ۱۳۸۵ش. (۲۳) ابوالقاسم رحیمی، «تحلیل زیباشناسانه نورالعلوم خرقانی»، فرهنگ قومس، سال ۴، ش ۱ (بهار ۱۳۷۹). (۲۴) رشیدالدین فضلاللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانخانی: داستان غازانخان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰. (۲۵) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، چاپ هانریکوربن، تهران ۱۳۶۰ش. (۲۶) عبدالحسین زرینکوب، بحر در کوزه: نقد و تفسیر قصهها و تمثیلات مثنوی، تهران ۱۳۶۶ش. (۲۷) عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۳ش. (۲۸) مصلحالدین بن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی، چاپ محمدعلی فروغی، تهران ۱۳۶۳ش. (۲۹) سمعانی. (۳۰) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخاشراق، ج ۱، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش. (۳۱) محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش. (۳۲) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش. (۳۳) احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، چهل مجلس، یا، رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبالشاهبن سابق سجستانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۶ش. (۳۴) عبداللّه بن محمد عینالقضاة، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ش). (۳۵) بدیعالزمان فروزانفر، مجموعه مقالات و اشعار استاد بدیعالزمان فروزانفر، چاپ عنایتاللّه مجیدی، تهران ۱۳۵۱ش. (۳۶) زکریا بن محمد قزوینی، آثارالبلاد و اخبارالعباد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴. (۳۷) عبدالکریم بن هوازن قشیری، ترجمه رساله قشیریه، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۱ش. (۳۸) تری گراهام، «ابوسعیدبن ابیالخیر و مکتب خراسان»، در میراث تصوف، ویراستهی لئونارد لویزن، ترجمه مجدالدین کیوانی، ج ۱، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۴ش. (۳۹) محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش. (۴۰) احمد مدنی، «تأملاتی بر کتاب نوشته بر دریا»، نقد و بررسی کتاب تهران، ش ۱۸ (اسفند ۱۳۸۵). (۴۱) جلالالدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران ۱۳۸۲ش. (۴۲) احمد بن محمد میبدی، کشفالاسرار و عدةالابرار، چاپ علیاصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ش. (۴۳) ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش. (۴۴) نامه دانشوران ناصری، قم: دارالفکر، (۱۳۳۸ش). (۴۵) نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۸۴ش. (۴۶) رینولد الین نیکلسون، پیدایش و سیر تصوف، ترجمه محمدباقر معین، تهران ۱۳۵۷ش. (۴۷) علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش. (۴۸) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکره ریاضالعارفین، چاپ ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران ۱۳۸۵ش. (۴۹) یاقوت حموی. ۱۸ - پانویس
۱۹ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوالحسن علی بن احمد خرقانی»، ج۱، ص۶۹۹۵. |